// کد مطلب: ۱۶۰۷۸۱

یادداشت وارده / علیرضا معراجی

#نه_به_خودکشی/بیا باهم حرف بزنیم

لینک کوتاه کپی شد

 #نه_به_خودکشی/بیا باهم حرف بزنیم

در نقطه ی مرگ

"بازنده نباش" ...

در قیل و قال مسابقه 

جایی میان بردن و باختن ...

میان ماندن و نماندن 

آنجا که در اوج رقابتی...

درست همانجا که در‌ پلِ حریف گرفتار شدی و سنگینی وزن حریف، روی سینه ات تو را تا مرز نابودی کشانده

تنها خودت هستی و خدایت ...

و ثانیه هایی که

نه چشمت می بیند

و 

نه گوش ت می شنود...

میانه ی میدان

نفس هایت به شماره افتاده و انرژی ت تحلیل رفته

آن لحظات

لحظات مرگ هستند...!!!

میان ماندن و نماندن

میان برد و باخت

ناگهان

به سرت می زند ببازی تا راحت شوی!!!

و ننگ باختن را به جان بخری تا نفسی راحت بکشی، ولو برای لحظاتی کوتاه ...

اما

ناگهان

یک دوست،رفیق، مربی

صدایت می زند:

هی فلانی

محکم باش

مقاومت کن

تو می توانی!

همان جاست که امیدی در عمق جانت جوانه می زند

ورق بر می گردد و ثانیه های ناامیدی جایشان را به عشق و امید می دهند

و باز آغازی دیگر!

جنگیدن برای ماندن و سخت کوشی برای زندگی کردن...

آری !

بردن  و باختن واقعیت زندگی ماست 

لحظات سخت زندگی  

آنجایی که نرم افزار ذهنت را سخت افزارهای سختِ زندگی به مخاطره می کشند

و به اشتباه وسوسه می شوی که نماندن را برگزینی!!!

تصمیمی نامعقول که تنها ۱۵ ثانیه بعد اگر زنده باشید، حاصلش پشیمانی است که دیگر سودی ندارد 

و کار از کار می گذرد ...!!!

بگذریم که هزار و یک دلیل غیرمنطقی برای اقدام هست 

اما در کنار تمامی اینها می شود که بشود یک "زندگی" را نجات داد

آنجا

تنها یک دوست، یک رفیق، یک مربی 

همان که تلنگری به ما می زند

هی فلانی!

تا شقایق هست زندگی باید کرد...

و با تمام تلخی ها و ناکامی ها،

همچنان در زندگی "عشق" جاری است

یک صبح دل انگیز

یک غروب زیبا

فردا های لبریز از امید 

عاشقانه های مادر

دوست داشتن های خواهر

لبخند زیبای دختر

دلگرمی برادر

و صدای اذان ...

خداست که تو را می نگرد و به تو لبخند می زند

آری یک نفر لازم است 

تا تمام اینها را فریاد بزند

و همین بی تفاوت نبودن ها

همین در کنار هم بودن ها

همین انرژی های مثبت

و همین ثانیه ها

ولو یک حرفِ امیدوارانه 

چه جان هایی را نجات می دهند

و چه ناامیدانی را امیدوار می کنند

و چه زندگی‌ هایی را سامان می دهند...

پس بی تفاوت نباشیم!

امید را در جان‌ها بکاریم

حتی در اوج ناامیدی

حتی در نهایتِ مشکلات

چه می شود:

اگر  هر محله‌ای یک روانشناس داشته باشد

و هر خانوار ای یک مشاور خانواده 

چه می شود برای ایجاد شادی و نشاط کمی برنامه ریزی کرد، کمی دغدغه شادمانی اطرافیان را داشت

یا اینکه اصلا چه می شوداگر برای تمام این نداشته ها کمی گریه کرد!؟

به قول شاعر شهرمان:

چقدر  ثانیه ها نامردند 

گفته بودند که بر می گردند

برنگشتند و پس از رفتنشان بی جهت عقربه ها می گردند

 #نه_به_خودکشی

بیا باهم حرف بزنیم

تبلیغات متنی

ارسال دیدگاه